loading...
9nine9
سلام

خوش اومديد

لطفا نظر بديد

9nine9 بازدید : 182 سه شنبه 31 مرداد 1391 نظرات (0)

شما در هنگام تولد چه چیزی گفتید؟...طنز...بخونین!!! 

شما در هنگام تولد چه چیزی گفتید؟
دستتو بکش من خودم میام بیرون*
یا علی*
ما نخوایم بیایم بیرون کیو باید ببینیم*
نامحرم تو اتاق نباشه شورت پام نیست*
من کیم؟تو کی هستی؟اینجا کجاست؟*
زودتر ممه هارو بدین تا لولو نبرده*
چیزی نگفتم همه گفتن عجب عروسکیه*






چقدر ماه رمضون سخته،
سحری ، صبحونه ، ناهار ، افطاری ، شام
ای بابا هلاک میشیم اینجوری که




هر چی فک میکنم این مورچه بالدار چیزی نمیتونه باشه جز حاصل رابطه نامشروع بین پشه و مورچه
آخه این چیه






بدم میاد با چند نفر میری بیرون، وقت حساب کردن می شه
یکی زیپ کیفش وا نمیشه
یکی دکمش گیر کرده
یکی دستش تو جیبش تو همین لحظه جا نمیشه
اون یکی گوشیش زنگ میخوره
خوب این مسخره بازیا چیه ما که میدونیم خودمون باس حساب کنیم






صبح داشتم می‌رفتم بیرون ، دوتا سگ دعواشون شده بود . ازتو حرفاشون شنیدم که یکی به دیگری گفت : "خفه شو ، مث آدم داری دروغ می‌گی! "



بعضـــي افــراد نيازي ب آزمايـــش " DNA " نـــدارن
چــون كــه حروم زادگيــــشــون ثابـــت شدســت




رفتم جيگركي يارو برگشته ميگه نونم ميخاي؟ ميگم قبلنا سوال نميكردي، ميذاشتي، ميگه نه الان وضع فرق كرده نون جدا، دونه ای ۵۰۰ تومن، خوب شد بازم کرایه سیخ و ازم نگرفت





بابام رفته مسافرت
هرشب ساعت ۲ مسیج میده
پاشو کولرو خاموش کن




یک روز مامان بزرگم که یک کم حواس پرتی داره ازم پرسید:کدوم دبیرستانی پسرم؟ اون موقع من لیسانسم هم گرفته بودم ولی برا اینکه دلش نشکنم گفتم:دبیرستان مالک اشتر
مامان بزرگم هم نه برداشت و نه گذاشت،سریع گفت:خاک تو سرت کنن که با 26 سال سن هنوز داری تو دبیرستان در جا میزنی از بچگیت میدونستم خنگی




عکس العملهای خانواده بعد از اینکه من با سر و دستی خونین مال در اثر تصادف به خونه اومدم
مامانم: صاف میری حموم خودتو به جایی نمیزنی نجس کاری بشه
داداشم: باز رفتی تو دیوار
بابام:به بیمه خبر دادی؟
مامان بزرگم:شام خوردی مادر جون؟؟؟؟
اصن یه وضی




هفته پیش چشمامو عمل کردم
چند روز گدشته بود هرچی مامانم بم کارمیگفت من حال نداشتم
برگشته بهم میگه باید به جای چشات ک..و..ن تو عمل میکردم که اینقدر گشاده





پسر داییم تو کنکور ۱۰۰تا مونده به آخر شده
بعد داییم شیرینی پخش کرده
به داییم میگم چرا خوشحالی حالا؟
گف آخه فک نمیکردم ۱۰۰نفر از این خنگ تر باشن




یارو امروز تو اخبار میگه منتظر کمک های مالی و جنسی شما هستیم
منو میگی
کمک جنسی ام مگه داریم؟





رفتم بدن سازی ،تو دوره بودم یه کم که چاق و چله شدم اولین واکنشی که بابا بزرگمم بعد دیدنم انجام داد
بابابزرگم:اگه تراکتور نبود جون میداد به جای گاو ببندنت به گاو آهن شخم بزنی
منو میگی




یک خروس آگاه در گفتگو با خبرنگار
آقا ما زمان قدیم با هزار تومن زن گرفتیم
الان با هزارتومن نوکم نمیدن




با دادشم دعوام شد در حد بزن بزن و کشت و کشتار و در آن لحظه عکس العمل خانواده محترم
خالم: سریع هدیه ای که زن داداشم واسش خریده بود ورداشت بردش تو اتاق
مامانم: کنترل تلوزیون و ماهواره و تلفن بیسیمو از اون وسط جمع کرد
بابام : سینی چایی رو ورداشت که رو فرشا نریزه چون فرشا سفیدن و حیفن
خواهرم بعد 2 روز: ای بابا حیف شد من نبودم چه صحنه هایی از دست دادم
یکی اون وسط فکر نکرد که بیاد جدامون کنه ما نزنیم چش و چاله همو در بیاریم
من و داداشم ایمان اوردیم که ما رو از تو جوب پیدا کردن






قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
خواهم رفت اونور آب
خواهم پناهنده شد





یکی از آشناها تلوزیون ال سی دی خریده بود
بهش گفتم مبارک باشه ال سی دیه یا ال ای دی ؟
گفت برو بابا الجـــــــــــــــــی !
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
لطفا

لطفا نظر بديد

درباره ما
سلام محمد جواد هستم 15 ساله از بوشهر ازعدد9خوشم مياد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    دوست دارين تو اين بلاگ چي بذارم ؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 116
  • کل نظرات : 37
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 28
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 117
  • بازدید ماه : 117
  • بازدید سال : 5,008
  • بازدید کلی : 78,483