loading...
9nine9
سلام

خوش اومديد

لطفا نظر بديد

9nine9 بازدید : 166 شنبه 04 شهریور 1391 نظرات (0)

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌ کشی کردند.
روز بعد، ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش در حال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: «لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند چه طور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌ شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت: «یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!»

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
لطفا

لطفا نظر بديد

درباره ما
سلام محمد جواد هستم 15 ساله از بوشهر ازعدد9خوشم مياد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    دوست دارين تو اين بلاگ چي بذارم ؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 116
  • کل نظرات : 37
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 28
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 135
  • بازدید ماه : 135
  • بازدید سال : 5,026
  • بازدید کلی : 78,501