آموزش كامل elevator
خوش اومديد
لطفا نظر بديد
به واقع باید گفت که پیکار صفین نیز همانند نبرد جمل، هر چند در محدوده و منطقه ی خاصی اتفاق افتاد؛ ولی پیامدهای ناگوار آن، مرز جغرافیایی مشخصی نداشت و در مدتی کوتاه، شهرهای مختلف مملکت اسلامی را درنوردید:
از این رو، پیامدهای این جنگ خانمانسوز را می توان به چند بخش تقسیم نمود:
الف) تشدید اختلافات درونی مسلمانان
در فاصله کوتاهی از آغاز خلافت امیرالمؤمنین (ع)، نبرد جمل با کارگردانی و نقش آفرینی مثلث طلحه، زبیر و عایشه به وقوع پیوست و علی رغم مدارا و چاره اندیشی های آن حضرت، در پرهیز از جنگ و کاهش هزینه های مادی و معنوی، جنگی خانمانسوز با خساراتی سنگین و جبران ناپذیر بر مسلمانان تحمیل گردید؛ ولی این پایان کار نبود و به فاصله کوتاهی، معاویه که به خوبی اندیشه خلافت بر مملکت اسلامی را در سر پرورانده بود، با فراخوانی و همکاری عمروعاص، رسماً بر طبل جنگ و تفرقه کوبید و راه ناتمام طلحه و زبیر و عایشه را در پیش گرفت و با تکیه بر تفکر قوم گرایی در میان مردم شام، حساسیت آنان را نسبت به مردم عراق افزودن کرد و با شعار فریبنده انتقام خون عثمان، سپاه شامیان را در برابر حضرت صف آرایی نمود.
در بررسی علل و عوامل و انگیزه های نبرد صفین، می توان به یک شاخص و نکته قابل توجه در تشدید اختلافات میان مسلمین اشاره کرد و آن جایگاه نفوذ سیاسی معاویه به عنوان فرماندار شام است؛ هر چند از نظر امام علی (ع) معاویه فاقد صلاحیت و مشروعیت، جهت صدارت و فرمانداری شام بود؛ ولی او با توجه به این که در زمان عثمان فرماندار آن دیار شده بود و تا زمان خلافت حضرت بر مسند خویش باقی بود؛ و در طی این سال ها دارای قدرت سیاسی و نفوذ بالایی در میان مردم شام شده بود و این کار را برای امیرالمؤمنین (ع) سخت تر می کرد.
در واقع اختلافات میان آن حضرت و معاویه از دیدگاه بسیاری از مردم، اختلاف میان دو تن از سران نظام بود و این بطور قطع، تأثیری منفی در میان آحاد جامعه و اقشار پایین دست داشت و طیف وسیعی از مردم را که از جهت پایه های اعتقادی و سیاسی، چندان محکم و راسخ نبودند دچار تزلزل می کرد و آن دسته از افراد سست عقیده و متزلزل را در مسیر ناصحیح و باطل سوق می داد. و این درست همان نتیجه ای را به همراه داشت که معاویه در نیل به بلند پروازی ها و جاه طلبی های خود آن را می خواست. جایگاه سیاسی و موقعیت اجتماعی او، به ویژه در میان مردم شام، دامنه اختلافات و فتنه را وسیع تر کرده و عملاً مردم شام را در برابر عراقیان قرار داده بود.
ب) ایجاد ناهنجاری های فرهنگی و اجتماعی
نبرد صفین نیز، همانند نبرد جمل پیامدهای منفی فرهنگی و اجتماعی بسیاری از خود بر جای گذاشت. در بعد فرهنگی می توان به از دست دادن چهره های ماندگار و مفاخر اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که در تهذیب نفس و شجاعت زبانزد بودند، اشاره کرد؛ بزرگانی همچون: عمار بن یاسر، خزیمة بن ثابت، ابوالهیثم بن تیهان، حجر بن عدی کندی، عبدالله بن بدیل و بسیاری از شخصیت های اسلامی دیگر.
در بعد اجتماعی نیز با کشته شدن هزاران جنگجو، بر سیمای بسیاری از خانوارها و کودکان، گرد بی سرپرستی و یتیمی نشست و زنان و مادران بسیاری بیوه و داغدیده شدند. ضمن آن که هزاران دام و مرکب و صدها هزار دینار و درهم در این راه نابود گردید.
ج) بستر سازی برای نبرد نهروان
حقیقت این است که نبرد نهروان را باید زاییده نبرد صفین دانست؛ زیرا که پس از نبرد صفین، حیات سیاسی گروهی مقدس نما و کج اندیش، موسم به«خوارج» که بعدها شعله نبرد نهروان را برافروختند، بطور کامل شکل گرفت. آنان در واقعه جمل، بر این باور بودند که طلحه، زبیر و عایشه علیه خلیفه زمان خود؛ یعنی امیرالمؤمنین (علیه السلام) دست به شورش زده اند؛ لذا کافر محسوب می شوند و علی (علیه السلام) بر طریق حق گام برداشته است؛ اما همین خوارج، در جریان صفین و داستان حکمیت تحمیلی بر امیرالمؤمنین (علیه السلام)، او را نیز تکفیر نموده و از او خواستند تا از کرده خویش توبه کند! و وقتی با استدلال و مخالفت آن حضرت روبرو شدند، در برابرش جبهه گرفته از صفوف پیروانش جدا شدند؛ هر چند این عده دارای سوابق اجتماعی و اسلامی بودند و چنان اهل تهجد، عبادت و قرائت قرآن بودند که آثار آن در سیمای شان کاملاً مشهود بود؛ ولی متأسفانه به خاطر عدم درک و بینش درست و صحیح از دین، نتوانستند به تشخیص و تدبیر صحیح آن حضرت در جریان این دو جنگ پی ببرند. آنان، چنان در عقیده خود راسخ بودند که از همان زمان بازگشت حضرت از صفین به کوفه، رسماً راه خود را از او جدا کرده و به عنوان اعتراض، مسیر دیگری را در پیش گرفتند. به مرور، این جریان به صورت یک مکتب عقیدتی درآمد و به فاصله کوتاهی، پایه گذار جنگ خانمانسوز دیگری بنام نهروان شد.
منبع: فاضلی(رحمه الله)، حاج شیخ عباس؛ فاضلی، حسین؛ نبرد صفین، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)
نویسندگان: عباس فاضلی؛ حسین فاضلی
یه چندتا حدیث از امام علی رو واستون گذاشتم
زندگی نامه حضرت محمد (ص):
نام: محمد بن عبد الله
حضرت محمد (ص) در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.
كنیه حضرت محمد (ص): ابوالقاسم و ابوابراهیم.
القاب حضرت محمد (ص): رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، كریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، یس، طه و...
منصب حضرت محمد (ص): آخرین پیامبر الهى، بنیانگذار حكومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.
تاریخ ولادت حضرت محمد (ص): روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى (به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانستهاند.
عام الفیل، همان سالى است كه ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مكه یورش آورد تا خانه خدا (كعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مكه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاكت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.
محل تولد حضرت محمد (ص): مكه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى حضرت محمد (ص): عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قریش) بن كنانة بن خزیمة بن مدركة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.
حضرت محمد (ص) روایت شده است كه هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در كتابهاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است كه فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت مىرسد.
مادر حضرت محمد (ص): آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.
این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، كم نظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى كرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى كه به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمهاش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مكانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.
و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتى هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، كفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگهدارى كند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار كرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى كرد.
مدت رسالت و زمامدارى حضرت محمد (ص): از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى)، كه در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجرى، كه رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهدهدار امر رسالت و نبوت بود. حضرت محمد (ص) علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.
همسران حضرت محمد (ص):
1. خدیجه بنت خویلد.2. سوده بنت زمعه.3. عایشه بنت ابى بكر.4. امّ شریك بنت دودان.5. حفصه بنت عمر.6. ام حبیبه بنت ابى سفیان.7. امّ سلمه بنت عاتكه.8. زینب بنت جحش.9. زینب بنت خزیمه.10. میمونه بنت حارث.11. جویریه بنت حارث.12. صفیّه بنت حىّ بن اخطب.
2. نخستین زنى كه افتخار همسرى حضرت محمد (ص) را یافت، خدیجه بنت خویلد بود. حضرت محمّد(ص) پیش از رسیدن به مقام رسالت، در سن 25 سالگى با این بانوى بزرگوار ازدواج نمود.
خدیجه كبرى (س) با موقعیت و اموال خویش، خدمات شایانى به پیامبر اكرم(ص) در اظهار رسالتش كرد. این بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در ردیف بانوان قدسى، همانند مریم و آسیه، قرار دارد. حضرت محمد (ص) به احترام خدیجه كبرى (س) تا هنگامى كه وى زنده بود، با هیچ زن دیگرى ازدواج نكرد. همو بود كه دردها و رنجهاى پیامبر(ص) را، كه سران شرك و كفر متوجه آن حضرت مىكردند، تسلّى داده و او را در رسالت و نبوتش یارى میداد.
خدیجه كبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى كه در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف و عنایت مخصوص پروردگار جهانیان قرار گرفت. به همین جهت روزى جبرئیل امین به محضر پیامبر اكرم(ص) شرفیاب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خدیجه برسان. پیامبر اكرم(ص) به همسرش فرمود: اى خدیجه! جبرئیل امین از جانب خداوند متعال به تو سلام مىرساند. خدیجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئیل السّلام».
حضرت خدیجه (س) در ایام همسرى با حضرت محمد (ص) از احترام ویژه رسول خدا(ص) برخوردار بود و پیامبر(ص) نیز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خدیجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نیكى یاد میكرد.
از عایشه، سومین حضرت محمد (ص)، روایت شده است:
«كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لایَكادُ یَخْرُجُ مِنَ الْبَیْتِ حَتّى یَذْكُرَ خَدیجَةَ فَیَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَیْها، فَذَكَرها یَوْماً مِنَ الْاَیّامِ فَادْرَكَتْنی الْغَیْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ كانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَكَ اللّهُ خَیْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَ الغَضَبِ. (1)
حضرت محمد (ص) هیچگاه از خانه بیرون نمیرفت مگر این كه یادى از خدیجه مىكرد و از او به نیكى نام مىبرد. یك روز كه حضرت محمد (ص) از خدیجه (س) یاد كرده و خوبىهاى او را بیان میكرد، غیرت زنانگى بر من غالب شد و به پیامبر(ص) گفتم: آیا او یك پیرزن بیشتر بود و حال آن كه خداوند بهتر از آن (یعنى عایشه) را به تو داده است؟ پیامبر اكرم(ص) از این گفتار من، خشمگین شد، به طورى كه موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حركت درآمد.
فرزندان حضرت محمد (ص):
الف) پسران ان حضرت محمد (ص):
1. قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اكرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.
2. عبدالله. این كودك چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وى را «طیّب» و «طاهر» مىگفتند.
3. ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات یافت.
عبدالله و قاسم از خدیجه كبرى (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین كودكى از دنیا رفتند.
ب) دختران حضرت محمد (ص):
1. زینب (س). 2. رقیه (س). 3. ام كلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).
دختران حضرت محمد (ص) همگى از حضرت خدیجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پیش از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته بودند. تنها فرزندى كه از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرین دختر وى بود. این بانوى مكرّمه، افتخار بانوان عالم، بلكه همه انسانها و مورد تقدیس و تكریم فرشتگان عرشى است. همو است كه مادر سبطین و امّ الأئمة المعصومین(ع) است.
گرچه پیامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خویش علاقهمند بود، اما در میان همسرانش بیش از همه، به خدیجه كبرى (س) و در میان فرزندانش بیش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقهمند بوده و اظهار محبت و لطف میفرمود.
آغاز بعثت حضرت محمد (ص):
محمد امین ( ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان می پرداخت و در عالم خواب رؤیاهایی می دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش برای پذیرش وحی - کم کم - آماده می شد .
درآن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحی مأمور شد آیاتی از قرآن را بر محمد ( ص ) بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد . سن محمد ( ص ) در این هنگام چهل سال بود . در سکوت و تنهایی و توجه خاص به خالق یگانه جهان جبرئیل از محمد ( ص ) خواست این آیات را بخواند : " اقرأ باسم ربک الذی خلق . خلق الانسان من علق . اقرأ وربک الاکرم . الذی علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم " . یعنی : بخوان به نام پروردگارت که آفرید . او انسان را از خون بسته آفرید . بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است . خدایی که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست .
حضرت محمد (ص) - از آنجا که امی و درس ناخوانده بود - گفت : من توانایی خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که " لوح " را بخواند . اما همان جواب را شنید - در دفعه سوم - محمد ( ص ) احساس کرد می تواند " لوحی " را که در دست جبرئیل است بخواند . این آیات سرآغاز مأموریت بسیار توانفرسا و مشکلش بود .
جبرئیل مأموریت خود را انجام داد و محمد ( ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوی خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را برای همسر مهربانش باز گفت . خدیجه دانست که مأموریت بزرگ " محمد " آغاز شده است . او را دلداری و دلگرمی داد و گفت : " بدون شک خدای مهربان بر تو بد روا نمی دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستی و به بینوایان کمک می کنی و ستمدیدگان را یاری می نمایی " . سپس محمد ( ص ) گفت : " مرابپوشان " خدیجه او را پوشاند .
حضرت محمد (ص) اندکی به خواب رفت . خدیجه نزد " ورقة بن نوفل " عمو زاده اش که از دانایان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمد ( ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموی خود چنین گفت : آنچه برای محمد ( ص ) پیش آمده است آغاز پیغمبری است و " ناموس بزرگ " رسالت بر او فرود می آید . خدیجه با دلگرمی به خانه برگشت .
معراج حضرت محمد (ص):
پیش از هجرت به مدینه که در ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت اتفاق افتاد، دو واقعه در زندگی حضرت محمد (ص) پیش آمد که به ذکر مختصری از آن می پردازیم : در سال دهم بعثت "معراج " پیغمبر اکرم (ص ) اتفاق افتاد و آن سفری بود که به امر خداوند متعال و بهمراه امین وحی (جبرئیل ) و بر مرکب فضا پیمایی به نام "براق " انجام شد.
حضرت محمد (ص) این سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امیر المومنین علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بیت المقدس یا مسجد اقصی روانه شد، و از بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیا (ع ) دیدن فرمود.
سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازدید به عمل آورد، و در نتیجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان حق تعالی آگاه شد و به "سدرة المنتهی " رفت و آنرا سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. سپس از همان راهی که آمده بود به زادگاه خود "مکه " بازگشت و از مرکب فضا پیمای خود پیش از طلوع فجر در خانه "ام هانی " پائین آمد.
به عقیده شیعه این سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی گفته اند. در قرآن کریم در سوره "اسرا" از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است : "منزه است خدایی که شبانگاه بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهای خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست ". در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانی مومن است .
اصحاب و یاران حضرت محمد (ص):
پیامبر اسلام(ص) چه در مكّه معظمه و چه در مدینه، داراى اصحاب و یاران باوفایى بود كه برخى از آنان پیش از آن حضرت و برخى دیگر پس از ایشان از دنیا رفتند و تعداد آنان به هزاران نفر مىرسد. در این جا به نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره میشود:
1. على بن ابىطالب(ع).2. ابوطالب بن عبد المطلب.3. حمزة بن عبدالمطلب.4. جعفربن ابىطالب.5. عباس بن عبدالمطلب.6. عبداللّه بن عباس.7. فضل بن عباس.8. معاذبن جبل.9. سلمان فارسى.10. ابوذر غفارى (جندب بن جناده).11. مقداد بن اسود.12. بلال حبشى.13. مصعب بن عمیر.14. زبیر بن عوام.15. سعد بن ابى وقاص.16. ابو دجانه.17. سهل بن حنیف.18. سعد بن معاذ.19. سعد بن عباده.20. محمد بن مسلمه.21. زید بن ارقم.22. ابو ایوب انصارى.23. جابر بن عبدالله انصارى.24. حذیفة بن یمان عنسى.
25. خالد بن سعید اموى.26. خزیمة بن ثابت انصارى.27. زید بن حارثه.28. عبدالله بن مسعود.29. عمار بن یاسر.30. قیس بن عاصم.31. مالك بن نویره.32. ابوبكر بن ابى قحافه.33. عثمان بن عفان.34. عبدالله بن رواحه.35. عمر بن خطّاب.36. طلحة بن عبیدالله.37. عثمان بن مظعون.38. ابو موسى اشعرى.39. عاصم بن ثابت.40. عبدالرحمن بن عوف.41. ابوعبیده جراح.42. ابو سلمه.43. ارقم بن ابى ارقم.44. قدامة بن مظعون.45. عبدالله بن مظعون.46. عبیدة بن حارث.47. سعید بن زید.48. خَبّاب بن اَرَت.49. بریده اسلمى.50. عثمان بن حنیف.51. ابو هیثم تیهان.52. ابىّ بن كعب.
تاریخ و سبب رحلت حضرت محمد (ص):
دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علماى شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اكثر علماى اهل سنّت، در سال یازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدینه بر اثر زهرى كه زنى یهودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود. معروف است كه پیامبر اسلام(ص) در بیمارىِ وفاتش مىفرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است كه آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورده بود.
محل دفن حضرت محمد (ص):
مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى) در همان خانهاى كه وفات یافته بود. هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.
ستـارهای بـدرخـشـیـد و مـاه مجلـس شــد
دل رمـیده ما را رفـیق و مونــس شــد
نگار من که به مکتـب نـرفت و خـط ننوشـت
به غمــزه مساله آمـوز صـد مدرس شـد
بـه بـوی او دل بیمــار عـاشـقـان چـو صـبا
فـدای عارض نسرین و چشم نرگس شـد
بـه صـدر مـصـطبـه ام مـینشـانـد اکنـون
گدای شهر نگه کـن کـه مـیر مجلـس شـد
دوست خیال آب خضر بست وجام اسکندر
به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شـد
طـربســرای محبـت کنـون شـود معـمــور
کـه طاق ابـروی یـار منـش مهندس شـد
لــب از تـرشـح مـی پـاک کـن بــرای خــدا
کـه خاطـرم به هـزاران گنه موسوس شـد
کرشمـه تـو شـرابـی بـه عـاشقـان پیمــود
کـه علم بـیخبر افتاد و عقل بـیحسشـد
چــو زر عزیـز وجــود اسـت نظـم مــن آر
یقبــول دولتـیان کیمیای ایــن مِـس شــد
ز راه مـیکـده یـاران عـنـان بـگـردانـیـد
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شـد
لطفا نظر بديد
تعداد صفحات : 17